محمد علی سپانلو در ۲۹ آبان ماه ۱۳۱۹، در خیابان ری، کوچه آصف در شرق تهران به دنیا آمد. خانواده او کارمندی و متوسط و اجاره نشین بود. خود او نوشته است: "من از بچه های خالص تهرانم، عکس هایی از پنج پشت پدران من هست که همه تهرانی بوده اند". وی در همین شهر تحصیل می کند و پیش از آنکه از مدرسه دارالفنون دیپلم بگیرد، نخستین شعرها و داستان هایش در مجلات پایتخت چاپ شد. وقتی که در سال ۱۳۴۲ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بیرون آمد، نخستین کتاب شعر و نخستین ترجمه اش را از زبان فرانسه به چاپ رسانده بود. او از رشته حقوق که در آن فارغ التحصیل شده استفاده ای نکرده و شاید معلومات حقوقی خود را بیشتر در زمینه نقد یا مباحثات ادبی به کار برده باشد پس از دانشکده سالها به کار خود در بخش خصوصی پرداخت و همزمان به پژوهش و نگارش و تدریس ادبیات ادامه داد. حاصل تلاش او نزدیک به پنچاه کتاب، اعم از شعر، داستان، ترجمه و تحقیق در ادبیات معاصر ایران، به خصوص داستان نویس است. سپانلو در سینما نیز فعالیت داشته است و از جمله در چند فیلم ایرانی بازی کرده و فیلم نامه هایی نوشته است.
منزل استاد محمد علی سپانو:
موقعیت فعلی بنا:
این منزل در انتهای بلوار کشاورز- ابتدا خیابان جمالزاده مالی- بن بست سرو واقع است.
تاریخچه بنا:
این خانه از خانه های دوره پهلوی دوم به قدمت نزدیک به چهل سال می باشد.
نوع بهره برداری و مالکیت بنا:
در حال حاضر در این خانه متعلق به خانواده استاد سپانلو می باشد و مالکیت متعلق به آن ها می باشد.
مشخصات بنا:
این ساختمان که در ضلع شمالی کوچه قرار دارد، به صورت نیمه اسکلت با دیوارهای باربر ساخته شده است. بعد از عبور از حیاط به ورودی ساختمان رسیده و پس از گذر از راهروها به هال کوچکی می رسیم که درب های سالن، آشپزخانه، سرویس و اتاقی در ضلع شمال غربی به آن باز می شود. راه رو ارتباطی همکف به طبقه اول، در سمت راست قرار دارد. طبقه اول شامل سه اتاق که دو اتاق در ضلع شمالی و یک اتاق در ضلع جنوبی است، می باشد. حمام و سرویس هم بین ضلع شمال و جنوب واقع است.
توضیح ضروری و اختصاصی:
با توجه به این مطلب که استاد سپانلو شاعر تهران نامیده می شود و در حدود پنج هزار صفحه مطلب در مورد تهران در این خانه نوشته شده است و این خانه محل برپایی جلسات شعرخوانی و نقد ادبی است بسیاری از بزرگان ادب چون زنده یادان مهدی اخوان ثالث، هوشنگ گلشیری و غزاله علیزاده و نیز عزیزانی چون محمود دولت آبادی و بسیاری از شعرا و نویسندگان معاصر بوده و هست و با توجه به اظهار علاقه خود استاد نسبت به تبدیل این خانه به خانه شاعر تهران پس از او، حفظ و نگهداری این خانه ضروری به نظر می رسد. اما اقدامی در این راستا صورت نگرفته است.
محمدعلی سپانلو چند سالی از سرطان ریه رنج میبرد. وی از روز سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان سجاد تهران بستری شد و سرانجام شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در سن ۷۵ سالگی بر اثر عارضه ریوی و تنفسی در بیمارستان سجاد تهران درگذشت.
به گزارش ایسنا: "کامران عدل در مراسم سالگرد تولد محمدعلی سپانلو پیشنهاد کرد برای ماندگاری نام و یاد این شاعر، خانهاش به کافه تبدیل شود. او همچنین سپانلو را نماد یک نسل خواند و عبدالعلی عظیمی هم گفت: اگر برای ماندگاری آثار این نسل کاری نکنیم زبان فارسی از دست رفته است".
موقعیت و پلان خانه استاد محمدعلی سپانلو:
از اشعار استاد سپانلو:
نام تمام مردگان یحیی است
نام تمام بچههای رفته
در دفترچه دریاست
بالای این ساحل
فراز جنگل خوشگل
در چشم هر کوکب
گهوارهای بر پاست
بیخود نترس ای بچه تنها
نام تمام مردگان یحیی است
هر شب فراز ساحل باریک
دریا تماشا میکند همبازیانش را
در متن این آبیچه تاریک
یک دسته کودک را
که چون یک خوشه گنجشک
بر پنج سیم برق
هر شب، گرد میآیند
اسفندیار مردهای (بیوزن، مانند حباب کوچک صابون)
تا مینشیند
شعر میخواند
این پنج تا سیم چه خوشگله
مثل خطوط حامله
گنجشگ تپل مپل نک میزنه به خط سل
هر شب در این کشور
ما رفتگان، با برف و بوران باز میگردیم
در پنجرههای به دریا باز
از هیاهو و بانگ چشمانداز
یک رشته گلدان میبرند از خوابهای ناز
ما را تماشا میکنند از دور
که هم صدای بچههای مرده میخوانیم
آوازمان، در برف پایان زمستانی
بر آبهای مرده میبارد
با کودکان مانده در آوار بمباران
در مجلس آواز، مهمانیم
یک ریز میخواند هنوز اسفندیار آن سو
خرگوش و خاکستر شدی ای بچه ترسو
دریای فردا کشتزار ماست
نام تمام مردگان یحیی است
آنک دهانهای به خاموشی فروبسته به هم پیوست
تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید
مجموعهای در جزء جزئش، جامهایی که به هم میخورد
آواز گنجشک و بلور وبرف
آواز کار و زندگی و حرف
آواز گلهایی که در سرما و یخبندان نخواهد مرد
از عاشقان، از حلقه پیوند وبینایی
موسیقی احیای زیبایی
موسیقی جشن تولدها
آهنگهای شهربازیها، نمایشها
در تار و پود سازهای سیمی و بادی
شعر جهانگردی و تعطیلی و آزادی
این همسرایان نامشان یحیی است
و آن دهان، خوانندهاش دریاست
با فکر احیای طبیعتها، سفرها، میهمانیها
دم میدهد یحیی
و بچهها همراه او آواز میخوانند
در نیلا به دریا
ای برف ببار
با فکر بهار
بر جنگل و دشت
بر شهر و دیار
ای مادر گرگ
ای چله بزرگ
هی زوزه بکش
هی آه برآر
ما از دل تو
بیباکتریم
از تندر و برق
چالاکتریم
با شمع و چراغ
در خانه و باغ
برف شب عید
همسایه ماست
این سرود و سپید با رنگ امید
فردا که رسید
سرمایه ماست
ای برف ببار
تا صبح بهار …
نوبت به نوبت، تا شب تحویل سال نو
گنجشکها و بچههای مرده میخوانند
با چشمهای کوچک شفاف
تا صبح، روی سیمهای برق میمانند.
برگرفته از :
arel.ir